آن همه ناز و تنعم که خزان می فرمود عاقبت در قدم باد بهار آخر شد
شکر ایزد که به اقبال کله گوشه گل نخوت باد دی و شوکت خار آخر شد
شهروندان فهیم شهر امیرکلا؛
بهار زیبا و دلربا از راه رسید. دیری است که زمین سرد و ساکت قدومش را به انتظار نشسته است تا سوسن و سمن از آن سر برآورند و جوانه های شوق از کالبد خفته و فسرده ی درختان به درآیند.
اکنون هنگامه خروش چشمه سارهاست؛ هلهله ی جویبارها و همهمه ی چلچله ها؛ رقص صد ناز شکوفه ها؛ پرده دری غنچه ها؛ آواز مستانه ی هزارها؛ شمیم دل انگیز آلاله ها درطَرف خوشگوار کشتزارها.
بهار به آستانه خانه دل ها رسیده است. خوشا آن که پنجره ی قلب هایمان را به رویش بگشاییم، به آغوش مهرش بفشاریم و به اعجازش زنگار کین از دل بزادییم و خدا را بسیار یاد کنیم :
اِذَا رَأَیتُمُ الرَّبِیع فَاکثرُوا ذِکر النُّشُور.
سالی چند با شما بودیم به آیین صداقت. شما نیز همراهمان بودید به رسم رفاقت. آنچه را که دانستیم و توانستیم بنمودیم و با همه تنگناها، دشواری ها و کاستی ها همراهمان بودید.
مجالی است که سپاس بی کران خود را به شهروندان مصفا پیشکش و سالی خوش و بهاری خرم را برای شما گرامیان آرزو نماییم.
در این بهار نیز با شما خواهیم بود؛ آنچه که به آن می بالیم محبت و مظاهرت شما شهروندان صبور است که ادامه این راه را ممکن می نماید. شما در این سال که به نام "اقتصاد مقاومتی، تولید و اشتغال" مزیّن است، به آیین وفا و دل های باصفا یاریمان کنید تا بتوانیم شهری درخور منزلت شما مهیا نماییم.
دستان پرمهرتان را به گرمی می فشاریم.
ای خالق بهار، در این نوبهار؛
به صدق سینه عارفان و آب دیده پارسایان، عشق به وجود لایزالت را در جانمان بپروران و نطع بی دریغ نعمت هایت را بر ما بگستران؛ باران مهر را بر کویر خشکیده دل هایمان ببار و نهال محبت را در وجودمان بکار؛ درهای رحمت را بر ما بگشا و راه سعادت را به ما بنما؛ دستان ناتوانمان را بگیر و بر عیب های بی شمارمان مگیر؛ ای بخشاینده ی دستگیر.
چو غنچه گرچه فرو بستگی ست کار جهان تو همچو باد بهاری گره گشا می باش
سید مرتضی شفیعی
شهردار امیرکلا